English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 215 (3251 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
lay hands on something U بر چیزی دست یافتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
measure U عملیات برای اطمینان یافتن از صحت چیزی
measure U 1-یافتن اندازه یا کمیت چیزی . 2-از اندازه یا کمیت خاص بودن
control U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controlling U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controls U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
lay hands on something U چیزی را یافتن
subtend U در زیر چیزی بسط یافتن شامل بودن
to obtaini. on anything U درباره چیزی اگاهی یافتن
get a word in <idiom> U یافتن فرصتی برای گفتن چیزی بقیه دارند صحبت میکنند
lay hands on something <idiom> U یافتن چیزی
(can't) make head nor tail of something <idiom> U فهمیدن ،یافتن منظور چیزی
new blood <idiom> U جان تازه به چیزی دادن ،نیروی تازه یافتن
to get an overview [of something] U دید کلی [در باره چیزی] دست یافتن
to escape [with something] U رهایی یافتن [با چیزی]
Other Matches
propagates U گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagating U گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagate U گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagated U گشترش یافتن یا نشر یافتن
trial and error <idiom> U یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
relevance U 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
enclosing U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
replaces U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
querying U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
replace U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
queries U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replaced U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
queried U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replacing U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
push U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
via U حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
pushes U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
to esteem somebody or something [for something] U قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
establishes U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
correction U صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
establish U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
to pass by any thing U از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
establishing U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
to hang over anything U سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
appreciate U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
to regard somebody [something] as something U کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن
appreciated U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciating U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciates U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
rates U ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
rate U ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
think nothing of something <idiom> U فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
extension U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
screw up <idiom> U زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
fence [around / between something] U حصار [دور چیزی] [بین چیزی]
changing U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changed U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
see about (something) <idiom> U دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
fence [around / between something] U نرده [دور چیزی] [بین چیزی]
change U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to give up [to waste] something U ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
changes U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to wish for something U ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
to portray somebody [something] U نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
detect U یافتن
detecting U یافتن
find U یافتن
discovers U یافتن
detected U یافتن
discover U یافتن
discovering U یافتن
discovered U یافتن
finds U یافتن
detects U یافتن
Please allow for at least two weeks' notice [to do something] [for something] [prior to something] . U درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری [کار] اعطاء کنید [تا ما ] [برای چیزی] [قبل از چیزی] .
recognition U 1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..
dominate U تفوق یافتن
insuring U اطمینان یافتن
terminated U خاتمه یافتن
insures U اطمینان یافتن
diminishes U نقصان یافتن
diminishes U تقلیل یافتن
dominates U تفوق یافتن
ensure U اطمینان یافتن
dwindles U تدریجاکاهش یافتن
ensured U اطمینان یافتن
ensures U اطمینان یافتن
dominated U تفوق یافتن
ensuring U اطمینان یافتن
deploy U گسترش یافتن
terminate U خاتمه یافتن
dwindled U تدریجاکاهش یافتن
transcend U برتری یافتن
deploying U گسترش یافتن
relaxing U تخفیف یافتن
dwindle U تدریجاکاهش یافتن
deploys U گسترش یافتن
decreased U نقصان یافتن
decrease U کاهش یافتن
to get back on one's feet U بهبودی یافتن
transcended U برتری یافتن
relaxes U تخفیف یافتن
terminates U خاتمه یافتن
dwindling U تدریجاکاهش یافتن
transcends U برتری یافتن
transcending U برتری یافتن
relax U تخفیف یافتن
decrease U نقصان یافتن
masters U تسلط یافتن بر
boomed U توسعه یافتن
booming U توسعه یافتن
centers U تمرکز یافتن
centered U تمرکز یافتن
booms U توسعه یافتن
learn U اگاهی یافتن
centred U تمرکز یافتن
to alter [to] U تغییر یافتن
boom U توسعه یافتن
specializing U تخصص یافتن
specializes U تخصص یافتن
masters U تسلط یافتن
mastered U تسلط یافتن
lessen U تقلیل یافتن
mastered U تسلط یافتن بر
master U تسلط یافتن
master U تسلط یافتن بر
waned U کاهش یافتن
specialises U تخصص یافتن
specialising U تخصص یافتن
specialize U تخصص یافتن
centre U تمرکز یافتن
learns U اگاهی یافتن
accrue U افزایش یافتن
accrue U گسترش یافتن
accrues U افزایش یافتن
accrues U گسترش یافتن
accruing U افزایش یافتن
accruing U گسترش یافتن
decreased U کاهش یافتن
wane U کاهش یافتن
wanes U کاهش یافتن
waning U کاهش یافتن
diminish U نقصان یافتن
decreases U نقصان یافتن
decreases U کاهش یافتن
developments U تکامل یافتن
development U تکامل یافتن
to peter out U نقصان یافتن
diminish U تقلیل یافتن
pull through <idiom> U بهبود یافتن
break out U شیوع یافتن
bunchout U برامدگی یافتن
come up with <idiom> U یافتن پاسخ
center U تمرکز یافتن
circumfuse U گسترش یافتن
come off U تحقق یافتن
come off U وقوع یافتن
come round U شفا یافتن
convect U انتقال یافتن
escalating U فزونی یافتن
escalates U فزونی یافتن
escalated U فزونی یافتن
wrap up U خاتمه یافتن
wind up U پایان یافتن
get out U رهایی یافتن
tensing U تشدید یافتن
tensest U تشدید یافتن
shrink U کاهش یافتن
shrinking U کاهش یافتن
shrinks U کاهش یافتن
scant U تخفیف یافتن
up and about <idiom> بهبود یافتن
take steps <idiom> U آمادگی یافتن
outspread U گسترش یافتن
tense U تشدید یافتن
tensed U تشدید یافتن
tenser U تشدید یافتن
tenses U تشدید یافتن
to undergo a change U تغییر یافتن
to take courage U خرات یافتن
hold out U بسط یافتن
to be prolonged U امتداد یافتن
to a greatness U بزرگی یافتن
look oneself again U بهبود یافتن
pick up health U بهبود یافتن
taper off U کاهش یافتن
sublate U تغییرشکل یافتن
meliorate U بهبود یافتن
misalign U تغییر یافتن
recvperate U بهبودی یافتن
outreach U برتری یافتن
overmaster U برتری یافتن بر
overmatch U تفوق یافتن
pull round U بهبودی یافتن
overspread U بسط یافتن
protend U امتداد یافتن
penetract U راه یافتن
to be through U فراغت یافتن
to be transferred U انتقال یافتن
to quit oneself of U رهائی یافتن از
hunt out U با جستجو یافتن
to reach for knowledge U برای یافتن
to pull round U بهبودی یافتن
immix U امیزش یافتن
to look oneself again U بهبود یافتن
Recent search history Forum search
1چیزی که عوض داره گله نداره
1confinement factor
1She ferreted in her handbag and found nothing.
2از ظاهر کسی یا چیزی نمیشه به باطنش پی پرد
2از ظاهر کسی یا چیزی نمیشه به باطنش پی پرد
1دست بردن در چیزی - dast bordan dar chizi
1The only thing standing between you and your goal is the bullshit story you keep telling
2مفعول
1But it’s remarkable how, once you’ve committed to something, these things tend to work out in the end.
1offshoring
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com